یوایکس رایتینگ خیابانی در حَلب، بهسعیِ آقامعلم
ما چهار نفر بودیم: من و دو همسفرم، بهعلاوۀ راننده. ناهار خورده بودیم که تصمیم گرفتیم برویم نُبُّل. راه افتادیم و نیم ساعت کوچه به کوچه و خیابان به خیابان راندیم. بالأخره از یک خیابان فرعیِ مسکونی (که دیگر نشانی از سکونت نداشت) سر درآوردیم، از همانجایی که تا آغوشِ جبهةالنصره ۵۰ متر فاصله داشت. ممنونم گوگلمپِ خنگ! ممنونمِ همسفرِ نادانم!
ممکن است تصور کنید یوایکس رایتینگ خیابانی وجود خارجی ندارد. ممکن است وقتی اسمِ تجربهنویسی را میشنوید، بیدرنگِ یادِ آپ و اسنپ بیفتید. ولی خب، ما در یک شهرِ جنگزده که تابلوهای درستودرمان هم نداشت، کاربرانِ محتاج راهنمایی بودیم که از بدِ حادثه گیرِ یوایکس رایترهای بدی افتادیم.
یوایکس رایتینگ خیابانی
وقتی قرار است متن تجربه کاربر را تعریف کنیم، روی این تعریف اتفاقنظر وجود دارد:
راهنمای کاربر برای استفاده از محصول
تعریف تجربهنویسی
تابلوهای سبز یا سفیدِ خیابان کارکردی جز راهنماییِ ما بهعنوان کاربرانِ پیاده یا سواره دارند؟ بنابراین بیبروبرگرد آنها هم نوعی از تجربهنویسیاند، نوعی که حالا بهش میگویم یوایکس رایتینگ خیابانی.
۵۰ قدم تا جبهةالنصره
آن ظهرِ کذایی، تصمیم گرفته بودم عقبِ وانت بنشینم. دوربین دستِ من بود و بدم نمیآمد وقتی لای خیابانهای نیمهویران یا بهقولِ سوریها «خربان» حلب میگردیم، تصویر بردارم.
همسفرهای عزیزم توی کابینِ وانتِ شاسیبلندِ میتسوبیشی نشسته بودند و داشتند از روی گوگلمپ شهر نُبّل را پیدا میکردند. کجا؟ در کشوری جنگزده که همزمان حدود ۷۰ گروه در آن با هم میجنگند و خیابانهایش رسماً میدانِ نبرد است و از این خیابان تا آن خیابان جبههها عوض میشود.
خدایِ مدرنِ خباثتِ فناورانه (منظورم آن مالکِ چندشآورِ تسلا است) معتقد است فناوری از انسان باهوشتر است. باشد، قبول. دوست دارم او را موقع استفاده از گوگلمپ در حلب یا حسکه ببینم.
اگر ۵۰ قدمِ دیگر پیش میراندیم، بیتردید شما الان مشغولِ کاری غیر از خواندنِ این مطلب بودید، چون سه سال و یک ماهِ پیشتر، مغزِ من بر اثرِ ورودِ پرشتاب و مُدوّرِ گلولۀ یک اسلحۀ نیمهخودکار متلاشی شده بود.
زیادی جنایی شد؟ خب در حالتِ عادی، ما بارها بهدلیلِ رد کردنِ یک خروجی یا ورود از یک ورودیِ اشتباه در اتوبانهای تهران به دردسر افتادهایم. پس یوایکس رایتینگ خیابانی حیاتیست.
آدرسدادنِ اصفهانیها، آقامعلمِ حلبی و غیره
– خلاصه اینطوری دیگه، حسابی گم شدیم.
– طرف اصفهانی نبود؟
– نمیدونم والا.
صدای خنده میپیچد. شما هم معتقدید اصفهانیها بد آدرس میدهند؟ نمیدانم. چطور است دوباره برگردیم به حلب؟
راه افتاده بودیم برویم خانۀ یکی از اهالی حلب. خانمِ پا به سن گذاشتۀ شادابی بود، از آن خانمهایی که در همۀ کشورها مثلشان پیدا میشود. جنگ شده بود و او میرفت برای زن و بچۀ مردهای کشتهشده خرجی یا اسباب خرجی جور میکرد. مثلاً به یکی یاد میداد ترشی درست کند و برایش مشتری جور میکرد، آن یکی را به کارِ دیگری وامیداشت و خلاصه مثل خانمجلسهایهای خودمان بود.
یکجا مجبور شدیم آدرس بپرسیم. رانندهمان (که کُردِ بدعنقی بود و عربیاش لنگ میزد) زد بغل. عابری را صدا زدیم. تا رو برگرداند من یادِ معلمِ ریاضیِ دوم راهنماییام افتادم. آقای میرزایی کجایی؟ سبیلِ جمعوجورِ مرتبمنظمی داشت. سرش طاس بود و جز در جناحینِ سر، مویی نمانده بود. صورتش را هم تر و تمیز رفتوروب کرده بود.
آقامعلم با خوشرویی بنا کرد به ایفای نقش یوایکس رایتینگ خیابانی و نشانی داد:
طُغری، علی الیمین، دایرکت.
اینجا بود که من بیاختیار از خنده پکیدم. آقامعلم در آنِ واحد به سه بیان آدرس داد: عربی با لهجۀ حلبی (طغری)، عربی با لهجۀ سوری و انگلیسی.
شلختگی در محصول بهسبکِ یوایکس رایتینگ خیابانی آقامعلم
برایتان قصه گفتم تا برسم به اینجا:
چندوقت پیش، در جریان انجام یک پروژه، با یکی از مدیران فنی به تعارض رسیدیم. ماجرا از این قرار بود که بعد از چند مرتبه پیگیری برای برگزاری جلسۀ توجیهی دربارۀ محصول، گفتم: هر قدر شما بهتر و دقیقتر دربارۀ محصول راهنماییام کنید، من بهتر میتوانم صدای شما باشم.
درخواست من یک جلسۀ یک ساعتۀ آشنایی با محصول و گوشبهزنگ بودن برای پرسشهای کوتاهِ احتمالی بود. در نهایت چنین پاسخی دریافت کردم:
واقعیت این است که ما با یوایکس رایتینگ خیابانی آقامعلم راهمان را بالأخره پیدا کردیم. ولی تجربهنویسیِ یک محصولِ بزرگ هیچ شباهتی به نشانی پرسیدن در غربت ندارد. ما آنجا ناچاریم، اما اگر قرار باشد در یک محصول به سه زبان و لحن و شکل راهنمایی شویم، ترکش میکنیم.
میتوان مثل خیابانهای تهران چند نام داشت و مثلِ شهرداری تهران هر تابلو را یکجورِ متفاوت نوشت. میتوان یکجا زد «یوسفآباد» و جای دیگر «اسدآبادی».
میتوان یکجا نوشت «ثبتنام» و جای دیگر «عضویت». در هر حال کسی که گیج میشود کاربر است.
تفاوتِ باریکی بین خیابانهای تهران و محصولِ ما وجود دارد: کسی بهخاطرِ دواسمهبودنِ خیابانها ترکش نمیکند. اما کاربر قول نداده محصول و کسبوکار ما را به فراموشی نسپرد.