درباره یوایکس رایتینگ

تجربه‌نویسی در فارسی: ترجمه، معادل‌سازی یا واژه‌سازی؟

یو ایکس رایتینگ فارسی - تجربه‌نویسی در فارسی - ترجمه واژگان تخصصی طراحی تجربه کاربری - کلمات تخصصی طراحی تجربه کاربری

تجربه‌نویسی در فارسی حتی از UX Writing در فرنگستان هم جوان‌تر است. اگر ریشه‌های یو ایکس رایتینگ در امریکا و اروپا به حوالی ۲۰۱۶ میلادی برمی‌گردد، یو ایکس رایتینگ فارسی (به‌گواه مطالبی که درباره‌اش نوشته شده) نهایتاً کمتر از سه یا چهار سال عمر دارد.

با این همه، این روزها دغدغه‌ای جدی در چند گروه موازی پیگیری می‌شود: موضوع ترجمه، معادل‌سازی یا واژه‌سازی. کدامیک درست‌تر است؟ ترجمه؟ معادل‌سازی؟ یا واژه‌سازی؟

در این مطلب تلاش می‌کنم بابِ گفتگو دربارۀ چند نکته را باز کنم:

  • در فارسی‌سازی علم تجربۀ کاربری، کدام رویکرد عملی‌تر و علمی‌تر است؟
  • چه ظرافت‌ها و اقتضائاتی را باید در نظر گرفت؟
  • مشارکتِ چه متخصصانی در این فرایند ضرورت دارد؟

هر یک از گروه‌هایی که تا امروز به فارسی‌سازی واژگانِ حوزۀ تجربه کاربر اشتیاق نشان داده‌اند، رویکردی ویژه دارند. فارغ از نتیجۀ کارِ هر کدام و اینکه آیا موازی‌کاری‌های جزیره‌ای ثمربخش خواهد بود یا نه، انگیزه و همّتِ هر یک سزاوار قدردانی و تحسین است.

در عین حال، در معرکۀ فعالیت‌های هیجانی و بابِ روز که زود از بخار می‌افتند، من هواخواهِ کارِ ریشه‌ای هستم، کاری که بر اندیشه تکیه داشته باشد.

تعمیرِ صندلیِ چوبیِ شکسته با میخ و چکش و چسب

عنوانِ بی‌ربطی‌ست، نه؟

حدود سه سال پیش زهوار صندلی چوبی‌ام در رفت. پشتی صندلی که به پایۀ عقبی متصل بود بی‌قرار شد و روی نشیمنِ صندلی به بازی افتاد.

از آنجایی که عادت دارم روی هر سطحی (اعم از زمین و صندلی و مبل) لم بدهم و از زیر در بروم، معاشرتِ من و صندلی به بن‌بست رسید چون هر بار لم می‌دادم، چند ثانیه وزنم را تحمل می‌کرد و بعد، در اثر لیز خوردنِ پایه‌ها و عقب رفتنِ پشتی، نقش زمین می‌شدم.

عاقلانه این بود که صندلی را کول کنم و هیکلِ بدبارش را به نزدیکترین تعمیرکار مبل برسانم، اما با خودم فکر کردم با کمی چسب چوب، چندتا میخ بلند و یک چکش می‌توانم اوضاع را راست و ریست کنم.

بعد از یک ساعت سر و کله زدن، ناامید یک گوشه نشستم. میخ در سفتیِ چوبِ پرتراکمِ گردو اثر نمی‌کرد و چسب هم زورِ نگه‌داشتنِ درزها را نداشت. تعمیراتِ ناشیانۀ من (که ریشه در تماشای کارِ نجّار و نه تسلط بر نجّاری داشت)، بیهوده بود. صندلی درست نشد که نشد.

امروز می‌توانم بگویم دچار نوعی خطای شناختی شده بودم: اینکه فکر می‌کردم چون کارِ نجّار را از نزدیک تماشا کرده‌ام، پس می‌توانم ظرافت‌های کارش را هم درک و اجرا کنم.

این خطا، همان خطایی‌ست که این روزها بسیاری از کسانی که سوادِ خواندن و نوشتن و کمی (و فقط اندکی) ذوقِ نوشتن دارند مرتکب می‌شوند. دلایل فراگیری این خطا فراوان است، اما اگر بخواهم یکی از مهمترینش را مثال بیاورم، باید از اینترنت نام ببرم: محملی وسیع برای نشرِ سریعِ هر نوع محتوا بدون هر نوع صافی.

حالا چه ربطی به ماجرای واژه‌سازی و تجربه‌نویسی در فارسی دارد؟

تلۀ زبانِ اصلی-زبانِ دوم

در بسیاری اوقات، وقتی همکارانم در حوزۀ طراحی تجربه کاربر یا تجربه‌نویسی مشغول صحبت می‌شوند، جملاتی مشابه این جمله را می‌شنوم: «تجربۀ کاربر یا به زبانِ اصلی یوزر اکسپرینس» یا: «تجربۀ کاربر در زبان اصلی همان یوزر اکسپرینس است».

چیزی دربارۀ آلوی مَلکَم شنیده‌اید؟ ما با آن غذاهای مختلفی از جمله قیمه، الویه، کوکو و… می‌پزیم، از برگه‌هایش در مهمانی استفاده می‌کنیم، سرِ ته‌دیگِ تُردش دعوا می‌کنیم و برخی شب‌ها، نوعِ آتیشیِ پخته‌شده‌اش را با ولع می‌جویم.

سیب‌زمینی تا پیش از عصر فتحعلی‌شاه قاجار در ایران ناشناخته بود. اما به اسمش نگاه کنید: سیب‌زمینی. این واژه هیچ شباهتی به Potato در انگلیسی، Papa در اسپانیایی و Patate در فرانسوی ندارد.

سیب‌زمینی بخشی از زندگیِ امروز ماست، درست مثل طراحی تجربه کاربری و تجربه‌نویسی که بخشی از زندگی جدید را ساخته است. با این حال نگرشِ غالب در بین متخصصانی که دغدغۀ زبان فارسی دارند، بیشتر معادل‌سازی و ترجمه است، نه واژه‌گزینی و واژه‌سازی.

گویی ما تصوّر می‌کنیم انگلیسی زبانِ اصلی‌ست و زبانِ مادری‌مان زبانِ دوم و حالا حتی اگر دغدغۀ زبانی داریم، باید این دغدغه را صرفِ ترجمه و معادل‌سازی‌ای کنیم که عیناً لفظِ انگلیسی را در زبان فارسی نمایندگی کند. بنابراین بارها این جمله را می‌شنویم یا به کار می‌بریم: «نه، این آن مفهوم را نمی‌رساند».

زبانِ مستقل: تجربه‌نویسی در فارسی

چشم‌پوشی از این حقیقت که زبان فارسی یک زبان مستقل است، ما را به کج‌راهه می‌برد. بارها و بارها به مواردی برخورده‌ام که افرادی با تخصص‌های مختلف زبان فارسی را ناتوان توصیف کرده‌اند. اما من باور دارم که مشکل از زبان نیست، مشکل از دانش اندک واژگانی ما و شناخت کم‌مان از زبان فارسی‌ست.

به‌گمان من واژه‌سازی در حوزۀ طراحی تجربه کاربری هم نوعی از تجربه‌نویسی در فارسی است. به همین دلیل است که فارغ از علاقۀ شخصی‌ام به موضوع زبان فارسی، پیگیری موضوع ترجمه را مهم می‌دانم.

بیایید به سابقۀ واژه‌سازی نگاهی بیندازیم. به این نمونه‌ها دقت کنید:

  • پیرنگ (ترکیب پی (ریشه، بن‌مایه)+رنگ) که در زبان انگلیسی Storyline یا Plot خوانده می‌شود. اگر قرار بود با رویکردِ «وفاداری به زبان انگلیسی» معادل‌سازی کنیم، می‌بایست از خط داستانی یا طرح داستانی استفاده می‌کردیم. اما سال‌هاست که کلمۀ پیرنگ (پی‌رنگ) در بین اهالی هنر داستان رایج و معمول است.
  • فارسی‌بُر نام نوعی ابزار برش‌کاری نجّاری‌ست. در انگلیسی به این ابزار Cut-Off Saws می‌گویند. اما سال‌هاست که کلمۀ ارّۀ فارسی‌بُر در زبان ما پذیرفته و رایج شده است.
  • سگ‌دست نام قطعه‌ای در اتوموبیل است. انگلیسی‌ها به آن knuckle می‌گویند که هیچ ربطی هم به سگ‌دست ندارد!

متخصصان و ویراستارانِ بسیاری بر این قول بوده‌اند که:

یکی از پایه‌ای‌ترین ویژگی‌های مترجم ماهر، تسلّط بر زبان مبدأ و مقصد است. اثر نهاییِ مترجمی که زبان مبدأ (مثلاً انگلیسی) را خوب بشناسد اما در زبان مقصد (مثلاً فارسی) متبحر نباشد، کامل و رسا نخواهد بود.

دکتر فهیمه شانه – ویراستار

از پاپ کاتولیک‌تر، از خارجی خارجی‌تر؟

گاهی اوقات خودمان با اصرارمان بر پیداکردنِ معادلی که «حتماً عین همان مفهوم را منتقل کند» جلوی ذوق‌ورزی‌ها را می‌گیریم. در نتیجه معمولاً پیشنهادهای‌مان از یک دایرۀ تنگ فراتر نمی‌رود و شجاعتِ واژه‌سازی را پیدا نمی‌کنیم.

به این واژه‌ها نگاه کنید:

  • Engagement: قبل از آنکه دوستانِ بازاریابِ ما به تأسی از فرنگی‌ها از این واژه به‌دفعات استفاده کنند، این واژه کاربرد دیگری داشت. در واقع این واژۀ زنده همچنان در انگلیسی کاربردهای مختلف دارد، وگرنه نامزدی را چه به بازاریابی دیجیتال و اینستاگرام؟
  • Agile: تا قبل از مطرح‌شدن این واژه در حوزۀ طراحی تجربه کاربر، واژه‌ای رایج بوده است.

نمونه‌های این‌چنینی زیادند و همگی یادآوری می‌کنند که قرار نیست برای هر چیزی یک واژۀ جدید بسازیم و می‌توانیم از ظرفیت‌های جاری زبان هم بهره ببریم.

از طرف دیگر، قرار نیست یک واژه دقیقاً و عیناً همان معنایی را نمایندگی کند که ما در ذهن داریم، بلکه می‌توانیم در قراردادی عمومی، با توجه به هر بافتِ معنایی (Context) معناهای متفاوتی به هر واژه بدهیم.

مثال: کمرشکن وقتی صفت است یک معنا دارد و وقتی اسم است معنایش کاملاً متفاوت می‌شود.

مثالی دیگر: موسی‌کوتقی یک جمله نیست، اسمی‌ست که اهالی مشهد روی یاکریم گذاشته‌اند.

آیا موازی‌کاری در جریان ترجمۀ واژگان طراحی تجربه کاربر و تجربه‌نویسی در فارسی نادرست است؟

اینکه گروه‌های مختلف مشغول کار روی یک دغدغۀ مشترک باشند هیچ ایرادی ندارد، به‌شرطی که برابرِ پیشنهادهای یکدیگر پذیرا باشند و بر پیشنهادهای خودشان تعصب نداشته باشند.

زبان از کسی اجازه نمی‌گیرد و اهل زبان (ما مردم) به‌مرور هر چه را بخواهیم می‌پذیریم و هر چه را به مذاق‌مان خوش نیاید فراموش می‌کنیم. ما به ماشین حساب بله گفتیم اما برابر رایانه مقاومت نشان دادیم.

برخلافِ کسانی که موازی‌کاری در این زمینه را نامطلوب می‌دانند، من معتقدم این اشتیاقِ پرمایه و تعدد سلیقه‌ها می‌تواند مفید باشد و در نهایت دایرۀ انتخاب را وسیع کند.

اما خطرها و خطاهایی هم در مسیرمان وجود دارد.

خطاهای احتمالی که دغدغه‌های مرتبط با طراحی و تجربه‌نویسی در فارسی را منحرف می‌کند

در تلاش برای تجربه‌نویسی در فارسی چه چیزی اولویت دارد؟ وفادار ماندن به زبانِ انگلیسی؟ جعلِ یک واژۀ فارسی و پذیرشِ همگانی آن در فضای تخصصی؟ بهره‌گیری از ظرفیت‌های زبان مادری؟ به‌عقیدۀ من، چند تله در مسیرِ ما قرار دارد:

تمرکز بر زبان انگلیسی و غفلت از قابلیت‌های زبان فارسی

پیش‌تر درباره‌اش نوشتم و حالا بر آن تأکید بیشتری می‌کنم. اگر گمان کنیم یک زبانِ اصلی و علمی وجود دارد و خودمان را در جایگاه مصرف‌کننده و نه سازنده ببینیم، طبیعی‌ست به نتیجۀ مطلوب نرسیم.

غفلت از قابلیت‌های واژگانی و دستوریِ زبان فارسی شجاعتِ ما در ذوق‌ورزی و واژه‌پردازی و آزمون و خطا را می‌کشد. از طرف دیگر، قفلی به دست و پای ما می‌زند و ما را در دامِ فرمول‌های مکانیکی گرفتار می‌کند.

نداشتن شناخت کافی از ظرافت‌ها و ظرفیت‌های زبان فارسی

وقتی می‌خواهیم به میدان واژه‌سازی در حوزۀ تجربه کاربر بیاییم، تخصص داشتن در حرفۀ طراحی یا تجربه‌نویسی شرطِ لازم است، اما شرطِ کافی نیست.

یکی از مهمترین نیازمندی‌ها، شناختِ ظرافت‌ها، ویژگی‌ها و ظرفیت‌های زبانی‌ست. درکِ مفاهیم به‌تنهایی کفایت نمی‌کند. ما باید بتوانیم واژه‌ای بسازیم که درست فهمیده و پذیرفته شود و در عین حال با بافت زبان‌مان همخوانی داشته باشد.

اگر زبان‌مان را به‌خوبی نشناسیم، مطمئناً در طول مسیر دچار خطا می‌شویم.

زبان‌شناسی و ادبیات هر دو علومی پیچیده‌اند. استادان بزرگی که عمرشان را صرف زبان یا ادبیات می‌کنند صاحب دانشی می‌شوند که جز با طی یک مسیر طولانی و عمیق شدن در لایه‌های مختلف به دست نمی‌آید.

من و امثال من با یک رزومۀ کوچک در حوزۀ ادبیات یا تجربه‌نویسی در فارسی نمی‌توانیم مدعی مهارت در زمینۀ ترجمه یا معادل‌سازی باشیم. همراه‌شدنِ متخصصانی که زبان و ادبیات را به‌خوبی بشناسند یک شرط اساسی در طول مسیر واژه‌سازی‌ست.

تمرکز بیش از حد بر معادل‌سازی به‌جای واژه‌سازی یا واژه‌یابی

برخی مفاهیم تازگی دارند، برخی صورتِ تازه‌ای پیدا کرده‌اند و برخی هم شباهت‌هایی به مفاهیم گذشته دارند. تفکیکِ مفاهیم تخصصی به ما کمک می‌کند تا بین معادل‌سازی، واژه‌سازی و واژه‌یابی درست‌ترین را انتخاب کنیم.

بهتر است به‌جای تمرکزِ افراطی بر معادل‌سازی، همۀ ظرفیت‌ها را بررسی کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم، تصمیمی شجاعانه و نه از روی احساسِ بندگی برابر زبان انگلیسی.

شما بگویید

شما هم دغدغه دارید؟ برای‌مان از تجربه‌نویسی در فارسی و موضوع ترجمه واژگان تخصصی بگویید.

هم‌رسانی
نویسنده و تجربه‌نویس
نویسنده و تجربه‌نویس
داستان‌نویسی که با تجربه‌نویسی گذران می‌کند. من برای هموارکردن مسیر تجربه کاربران می‌نویسم. برای یوایکس رایتر شدن، مهارت نویسندگی کافی نیست. اینجا جهانِ طراحی‌ برای انسان است.
راه‌های ارتباطی:
برچسب‌ها:
درست‌نویسی
دیدگاه ها

سلام
اجازه بدید دو پیشنهاد عرض کنم:
ـ یکی اینکه بلندبودن عنوان‌های این متن، به‌نظرم برعکس روان‌بودن قلمتون کار می‌کنه.
ـ دیگه اینکه این‌همه فاصله میان پاراگراف‌ها، به‌نظرم سرعت خوندن و تمرکزش خواننده رو کم می‌کنه.
ـ از نظر محتوا هم بر منکرش لعنت! اما چطور می‌شه فارسی‌دان‌ها و وب‌شناس‌ها رو سر زبان فارسی کنار هم نشوند؟
موفق باشید

[…] امثال یا کنایات فارسی کمک‌کننده‌تر باشند. من موافق ترجمۀ صرف نیستم و اگر چیزی در فرهنگ و زبان خودمان بیابیم مطمئناً […]

حسن چنگیزی
2 سال

ممنون که دغدغه زبان فارسی و راحتی کاربران را دارید

به نظرم نیاز داریم که یک ارتباط محکم و پویا بین فعالان واژه (معادل ساز، واژه یاب و واژه ساز) و افرادی که استفاده کننده واژه ها هستد، وجود داشته باشد. که متاسفانه در حال حاضر نیست. مثلن همین واژه رایانشانی که روبروی همین کادر نوشتن هست: چقدر مورد استقبال و استفاده مردم قرار گرفته است؟ هیچ
چرا؟
چون هیچ ارتباط معناداری بین واژه سازان و عامه مردم نیست

    ممنون جناب چنگیزی عزیز
    تحلیل شما درست امّا ناقص است. خلأ ارتباطی فقط یکی از علت‌های ممکن است. دلایل دیگری هم وجود دارند.
    از این گذشته، عنصر زمان و شرایط اجتماعی هم در جایگزینی واژگان مؤثر است.
    مثلاً واژگانی مثل ملوان، چگال، بهداشت، آتش‌نشان همگی واژگان نسبتاً جدید محسوب می‌شوند و جایگزین واژگان عربی یا انگلیسی شده‌اند و امروزه خیلی جاافتاده هستند.
    ما نمی‌توانیم همۀ بارِ مسئولیت را به‌دوشِ عده‌ای محدود از جامعۀ علمی بیندازیم. باید سهم خودمان به‌عنوان اهل زبان و مصرف‌کنندگان زبان را هم ببینیم و بپذیریم.
    واژه‌سازی لزوماً کار یک عدۀ معدود نیست. در کمتر از سه دهۀ پیش، حتی مهندسان هم در این زمینه نقشی جدّی داشتند. نمونه‌اش را می‌توان در محصولاتی که شرکت‌های قدیمیِ نرم‌افزاری سینا و نرم‌افزاری پرند ارائه می‌کردند یافت.

شما بگویید

همرسانی