۶ اصل طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر
اشاره: پیش از این بارها در مرور مهارتهای ضروری تجربهنویسی گفتهایم که «نگاه طراحانه» و «شناخت مبانی تجربه کاربر» تا چه میزان در کار ما اهمیّت دارد. آنچه در ادامه میخوانید برگردانی از مقالۀ ایمم امبورس (تجربهنویس) است که در آن به ۶ اصل طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر پرداخته است. مواردی که در پرانتز هستند همگی از نگارنده است.
تصوّر کنید میتوانید تعامل کاربران را رابطهای دیجیتال را از منظر روانشناختی درک کنید. چنین مهارتی چطور به شما در جایگاه طراح محتوای تجربۀ کاربر و به محصولی که برای مردم خلق میکنید کمک میکند؟
اصول طراحی تجربه کاربر با تکیه بر تحقیقات، طراحان را در درکِ کاربران یاری میکنند. این اصول فقط برای طراحان بصری-فرایندی نیستند، بلکه همۀ کسانی که در تیم طراحی محصول کار میکنند (اعم از طراح محصول، طراح تجربه کاربر، طراح محتوای تجربه کاربر، محقق و آزمایشگر، طراح رابط کاربر)، از این اصول سود میبرند.
اگرچه باور دارم که هر تجربهنویس باید اصول طراحی تجربه کاربر برای طراحان متن تجربه کاربر را بداند و دانشی عمیق در زمینۀ طراحی محصول داشته باشد، قوانینی را که فکر میکنم در فرایند طراحی متن تجربه ضرورت دارند فهرست کردهام. لذت ببرید:
۱. اثر فون رستورف (اثر انزوا – Von Restorff effect)
نخستین مورد از اصول طراحی تجربه کاربر برای تجربهنویس اثر فون رِستورف است که به اثر انزوا یا نظریه جداسازی هم مشهور است. این قانون میگوید:
در جایی که چند شیء مشابه از نظر دیداری وجود دارند، شیئی که با بقیۀ اشیا متفاوت است بیشتر در حافظه میماند.
Laws of UX
انگیزۀ ما برای طراحی سرعنوانهای خاص و کمکگرفتن از وزن قلم یا اندازه یا رنگ برای پرجلوهکردنشان در همین اصل ریشه دارد تا بتوانیم آنها را بهیادسپردنیتر کنیم. (مثلِ عنوان صفحهها، مودالها و بخشها در طراحی).
این اصل علاوه بر عنوانها و سرفصلها، در طراحی عبارتهایی که توجه بیشتری میطلبند هم کارکرد دارد. (مثال: اعلام خطا یا هشدار بابت انجام یک کار برگشتناپذیر مثلِ حذف کردن چیزی).
۲. قانون تسلر (Tesler’s law)
در کنار اصول تجربه کاربر برای تجربهنویس، یکی از پایهایترین اصولی که طراحان محتوای تجربه کاربر یاد میگیرند سادهکردن است. امّا وقتی نمیتوانیم چیزی را ساده کنیم چه؟
قانون تسلر میگوید:
در هر سیستمی پیچیدگیهایی وجود دارد که کاهشپذیر نیست.
Laws of UX
بنابراین از آنجایی که همواره در تلاشیم تا محصولات دیجیتال را برای کاربران سادهسازی و دسترسپذیر کنیم، باید مراقبِ زیادهرویِ بیجا هم باشیم. (گاهی سادهسازیِ بیشازاندازه نتیجۀ منفی دارد. مثلاً زمانی که میخواهیم اصطکاک ضروری ایجاد کنیم یا زمانی که میخواهیم کاربر را متوجه چیزی مهم کنیم، یا در مواردی که کاربر در نوشتهها دقیق میشود تا عواقب یا آثارشان را بفهمد، سادهسازی بیهوده و حتی اشتباه است).
قانون تسلر یادآوری میکند که پیچیدگی یک «مقدار ثابت» است. بنابراین زمانی که محصولات را بیش از اندازه برای کاربران سادهسازی میکنیم، افسار کار را از کاربران میگیریم و به پشت صحنه منتقلش میکنیم.
برخلاف تصوّر ما، کاربران میل دارند مهارِ کار را در دست بگیرند. آنها از یک رابط کاربری (UI) بیشازاندازه ساده چیزی یاد نمیگیرند.
من معتقدم نویسندگان همچنان باید بر سادهسازی اصرار داشته باشند، امّا نباید زمان و انرژی مضاعفی برای یافتن و جایگزینی کلماتِ ساده بهجای کلمات فنّی صرف کنند.
بهعنوان مثال اگر برای فعالّانِ یک حوزۀ تخصصی طراحی میکنید، طبیعتاً اصطلاحات فنّیِ آن حوزه برای آنها قابل درک است. (البته این موضوع به پرسونا، گسترۀ کسبوکار و متغیّرهای متنوعی بستگی دارد و نمیتوان بهسادگی حکمی کلّی داد). اگر بر آن حوزۀ تخصصی اشراف نداشته باشید، یافتن وجایگزینکردنِ کلماتِ سادهتر هم شما را فرسوده میکند، هم تجربۀ کاربرانی را که با کلمات تخصصی آن حوزه راحت هستند مختل میکند.
۳. قانون یعقوب (Jacob’s law)
کاربرانِ شما فقط کاربرِ شما نیستند و از سایر محصولات دیجیتال هم استفاده میکنند. قانون یعقوب میگوید که کاربران توقع دارند محصول شما مثل دیگر محصولاتی که با آنها انس دارند کار کند. (یعنی یکهو تصمیم نگیرید همۀ پیشفرضهای ذهنی کاربران را بر هم بزنید و نوآوریِ بیمنطق پیشه کنید).
البته که این حرف بهمعنیِ بینیازشدن شما از طراح متن تجربه کاربر نیست و همینطور این قانون نمیگوید که حق ندارید در طراحی ریزهنوشتهها (میکروکپی) نوآور و خلّاق باشید.
بهعنوان مثال میتوانیم بهجای تمرکز بر نوآوری در نحوۀ گفتنِ «رمز عبور نادرست است»، از تعبیرهای جاافتاده و پذیرفتهشدهای استفاده کنیم. بهجایش بهتر است در جاهایی که به کاربر میگوییم محصولمان چه مشکلی را حل میکند خلاقیّت بهخرج بدهیم.
در بازطراحی ریزهنوشتههای محصولِ فعّال هم بهتر است به پیشفرضهای کاربر توجه کنیم و از آشناییزدایی ناگهانی پرهیز کنیم. بهجای تغییرِ سراسری، میتوانید برخی چیزها را تغییر دهیم یا همه چیز را آرامآرام تغییر دهیم تا کاربر غافلگیر نشود.
۴. قانون میلر (Miller’s law)
چهارمین اصل طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر به قانون یا اصل میلر اختصاص دارد:
قانون میلر تأکید میکند که یک فرد معمولی قادر است فقط ۷±۲ چیز را در حافظۀ فعال (Working memory) خود نگه دارد.
بههمیندلیل است که Onboarding پیشرونده را ترجیح میدهم. ارائه اطلاعات بهکاربر در مراحل و بخشهای کوچک، بار شناختی سوار بر ذهن کاربر را کاهش میدهد و درکپذیری نوشتههای ما را بهبود میدهد.
پس با ارائه اطلاعات بهشیوۀ بهیادماندنیتر، به کاربران کمک کنید. با این کار ارزش اطلاعاتی که ارائه میکنید هم بیشتر خواهد بود.
۵. قانون پوستل (Postel’s law)
قانون پوستل بهعنوان یک اصل طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر میگوید:
در آنچه میپذیرید لیبرال و در آنچه میفرستید محافظهکار باشید.
Laws of UX
فرض کنیم شما یک محتوا نوشتهاید و فکر میکنید همهپسند و درکپذیر است. بلافاصله کارتان را بهصورت عملی آزمایش میکنید و متوجه میشوید فکرتان اشتباه بوده. کاربران بهسادگی شما فکر نمیکنند و همه هم طبق پیشبینی شما با چیزها مواجه نمیشوند.
در نوشته باید برای نتایج مختلف برنامهریزی و پیشبینی داشته باشیم. بهجای نوشتن برای فقطوفقط یک سناریو، باید سناریوهای متنوعتری را پیشبینی کنیم و بر اساسشان برنامهریزی کنیم و راهکار داشته باشیم.
۶. اثر جایگاه تکراری (Serial position effect)
طبق این اصل طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر، کاربران بهخوبی اولین و آخرین بخشهای یک روندِ تکرارشونده را بهخاطر میآورند.
این اصل نشان میدهد که چرا موارد مهم باید یا بالای صفحه باشند یا پائین صفحه. وسط را برای اطلاعاتی که اهمیّت کمتری دارند کنار بگذارید. (چون کاربران به این موضوع خو کردهاند).
مثلاً در یک صفحۀ فرود، مزایای محصول یا خدمات شما باید بههمراه سایر مزیتها در بالای صفحه ظاهر شود.
اینها ۶ اصل طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر است که فکر میکنم در تجربهنویسی کاربرد دارند. اگر شما هم موارد دیگری میشناسید در بخش نظرها بنویسید.
همچنین میتوانید سایر قوانین و اصول یوایکس را در سایت قوانین تجربه کاربر ببینید. شاید شما به سرنخهای بیشتری دربارۀ اصول طراحی تجربه کاربر برای یو ایکس رایتر رسیدید.