چرا باید از مغزمان برابر خفگی اطلاعات آموزشی مراقبت کنیم؟
هر روز و در رسانههای مختلفِ حوزۀ تجربه کاربر، مقالههای متنوعی دربارۀ طراحی تجربه کاربر، تفکر طراحی، تحقیقات کاربر و… منتشر میشود. دهها انتشاراتِ پرمخاطب در مدیوم، صدها وبسایت یا صفحۀ اینستاگرامِ فارسی هم به تألیف، کپی یا ترجمۀ مطالب مشغولند. مگر این چاه چقدر ظرفیت دارد؟ بیشتر از چاهِ علم فیزیک، انسانشناسی، کیهانشناسی یا پزشکی؟ یعنی هر روز میتواند صدها حرف تازه دربارۀ یو ایکس رایتینگ و طراحی تجربه کاربر زد؟ از این گذشته، نیاز ما به اطلاعاتِ مشابه چقدر است؟ آیا آنچه به آغوش میکشیم و مغزمان را برابرش قرار میدهیم اطلاعات مفید؟ ما در حال یادگیری واقعی هستیم یا گرفتارِ خفگی اطلاعات؟
نظمِ تازۀ گردش اطلاعات
با ظهور اینترنت، گردش اطلاعات نظمِ تازهای گرفت. این نظامِ جدید سه ویژگی پررنگ دارد:
- سرعت بالای انتشار و انتقال
- دسترسپذیری وسیع
- تنوع قالب
سرعت بالای انتشار و انتقال
شتاب از جمله تعیینکنندهترین ویژگیهای نظام گردش اطلاعات دیجیتال است. اگر در جهان آنالوگ، روزنامهها وقایع را یک روز بعد روایت میکردند، در جهان دیجیتال فاصلۀ وقوع تا انتشار چند ثانیه است.
هر چیزی در این جهان عارضههایی دارد و شتاب هم بیعارضه نیست. گذشتگانِ ما به «حرفت را مزمزه کن» باور داشتند. در آن زمان ابزار ارتباط و انتشار محدود بود. ابزارِ دیجیتال مانند هر ابزار دیگری (مثل داس که بر دست اثر میگذارد و مثلِ صفحه کلید که بر رفتار مغز اثرگذار است) رفتارساز است. بنابراین فرایندهای مغزی و رفتاری نسلِ دیجیتال در بسیاری مواقع تابعی از نظام دیجیتال است. مثلاً امروز ما بهسختی میتوانیم از موبایلهای دکمهای استفاده کنیم. زمان زیادی نگذشته ولی عادتهای ما تغییر کرده است.
یادم است حدود ۱۵ سال پیش کامپیوترم خراب شد و من که کارم نوشتن و ابزارم کامپیوتر بود، مجبور بودم مقالات روزنامه را روی کاغذ و با خودکار بنویسم. تقریباً هر ۵ دقیقه یکبار ناخودآگاه روی کاغذ دکمههای Cntrl+S را فشار میدادم. دکمهها واقعاً وجود نداشتند ولی مغز من به آنها و کارکردشان خو کرده بود و دنبالشان میگشت.
همانطور که در نمونههای بالاتر گفتم، سرعت گردش اطلاعات هم روی فرایندهای مغزی و عادتهای انسانی اثرگذار است. یکی از این اثرها، کاهشِ ضریب تأملِ قبل از انتشار است. یعنی:
- فرد منتشرکننده قبل از انتشار به تبعات کارش فکر نمیکند.
- فرد بازنشرکننده بهدلیل امکانِ دیجیتال، بسیار سریعتر از گذشته مطالب را بازنشر میکند.
- ذهن انسان مسئولیت کمتری برابر راستیآزمایی اطلاعات برعهده میگیرد.
- ذهن انسان فرصت بهمراتب کمتری برای تحلیل و موضعگیریِ آگاهانه برای خود قائل میشود.
فرض کنید در یک جمعِ صد نفره نشستهاید و ناگهان ۹۰ نفر از اطرافیانِ شما از جایشان بلند میشوند و کف میزنند. شما حس میکنید باید همین را بکنید، با این که دلیلش را نمیدانید. همه چیز ناخودآگاه رخ میدهد و ذهنتان اثر فعالانۀ کمتری دارد.
فرضِ بالا را در شبکههای اجتماعی لمس ردهایم: توئیتر، اینستاگرام، لینکدین و… با مکانیزمهای پاداشدهی و نشرِ سریع اطلاعات، ما را در «اجتماع» هضم میکند. اگرچه همۀ ما خیال میکنیم منحصربهفردیم و ذهنمان مستقل از دیگران است، زندگی عاریتیمان (تصمیمها، ایدهها، باورها، رفتارها، پاداشدهیها، نشر اطلاعات، همنواییها با اجتماع و…) خیالمان را نقض میکند.
ما در سبک زندگی دیجیتال و بهدلیل شتاب نشر اطلاعات، خودآگاهی کمتری داریم.
وسعت دسترسپذیری
تا ۲۵ سال پیش، تعداد افرادِ دارای رسانه انگشتشمار بودند. سیاستمداران، سرمایهداران، ستارگان سینما و موسیقی، نویسندگان، روزنامهنگاران، گویندگان رادیو، مجریان تلویزیون، استادان دانشگاه و امثال اینها کموبیش میتوانستند از رسانه بهره ببرند. حلقۀ کسانی که میتوانستند برای روزنامه بنویسند بسیار تنگ بود. راهِ انتشارِ کتاب و معرفیِ خود بهعنوان نویسنده بسیار بسیار دشوار بود. خوانندگان به تأییدشدن نیاز داشتند و نمیتوانستند بهسادگی و با اتکا به روشهای فردی شهرت دستوپا کنند.
با ظهور اینترنت و وبلاگستان، بخش دیگری از اجتماع هم رسانهدار شدند. مفهوم رسانۀ شخصی پدید آمد. شبکههای اجتماعی به رسانههای شخصی قدرت بخشید. راهاندازی رسانهها هم سادهتر شد. حالا دیگر لازم نبود برای اثبات خود و بلند کردن صدای خود از دهها فیلتر بگذری، تأیید شوی، استاد ببینی، مهارت کسب کنی و امتحان پس بدهی. چند کلیک و تمام.
این نظامِ جدید در نهایت به نشر وسیعتر اطلاعات مفید و نامفید دامن زد و وسعت دسترسپذیری افراد به رسانه را افزایش داد. بنابراین هر فردی میتوانست فارغ از معیارهای علمی یا اخلاقی حرفش را بزند. محدودیتی در کار نبود. بنابراین «منابع اطلاعات» هم گسترش پیدا کردند. اگر تا دیروز مجبور بودیم روزنامه بخوانیم حالا از هر جملۀ توئیتر هم میشد اطلاعات مفید یا نامفید کسب کرد.
تنوع قالب (مدیوم)
متن، صدا و تصویر در دسترستر قرار گرفت. مردمِ امروز دیگر برای دوربین تلویزیون اعتبارِ خدایی قائل نیستند. موبایلشان دوربین و چند شبکۀ اجتماعی دارد. میتوانند ببینند، بشنوند، بخوانند و خودشان هم گوینده، تصویربردار، کارگردان و نویسنده باشند.
خفگی اطلاعات در عصر انفجار اطلاعات
همۀ اینها در نهایت حجم افسارگسیختهای از اطلاعاتِ درهم را فراهم کرد. امروز بهسختی میتوان مثل یک تارک دنیا زندگی کرد چون فاصلۀ ما با اطلاعات بسیار کم است. کافیست گوشی موبایلمان را دست بگیریم.
اگر بهدنبال کسب مهارت یا دانش و حکمت باشیم وضعیتمان در جهان انفجار اطلاعات چطور است؟ آیا میتوانیم از خفگی اطلاعات در امان بمانیم؟ به خودمان بستگی دارد.
در طول ده سال اخیر بارها و بارها از من خواستهاند دورۀ آموزشی نویسندگی، آگهینگاری یا تجربهنویسی برگزار کنم. گاهی هم برگزار کردم. مثلاً در برخی دبیرستانها یا دانشکدهها یا بهصورت خصوصی. تلاشم در همگیشان این بود: من چیزی برای منتقل کردن ندارم، من فقط میتوانم ذهن شما را قلقلک بدهم. همین.
به ساختار ارزشگذاری گوگل دقت کنید: اگر جواب سؤال کاربران را بدهی در صدر قرار میگیری.
خب من ترجیح میدهم انرژیام را بهجای تقدیمِ لقمۀ حاضر و آماده، صرفِ انگولک کردن مغزتان کنم. مثل همین کاری که الآن و در این نوشته میکنم.
چرا چنین نگرشی دارم؟
تهوعِ اطلاعاتی
مثل بسیاری از شما، تلاش میکنم هر روز دامنه و عمق دانشم را وسیعتر کنم. مطالعۀ مقالههای روز یا تماشای ویدئوهای آموزشی یکی از روشهاست. مدیوم و انتشارات مختلفش در حوزۀ طراحی تجربه کاربر یکی از مهمترین منابع من است. هر بار که بازش میکنم با انبوهی از مقالههای تازه مواجه میشوم. برخی را در دم میخوانم، برخی را نشانگذاری میکنم و از برخی هم میگذرم.
ولعِ خواندن و دیدن و شنیدن، در نهایت به تهوع، سردرگمی و ناتوانی در تحلیل و کشف منجر میشود. آنقدر ذهنمان را برابرِ ورودیهای مفید یا نامفیدِ تکراری باز میگذاریم که یادمان میرود از قابلیتهایش بهره ببریم. نرمنرم عادت میکنیم برای عقب نیفتادن از قافله، مدام بخوانیم، مدام دربارۀ چیزهای تکراری یا مطالبی که بهشان نیاز نداریم حرف بزنیم.
هر روز مقالاتی نو با مضامینی مشترک در مدیوم منتشر میشود. فقط و فقط در یک انتشارات، چند مقاله دربارۀ یک موضوع دیدهام که از قضا خودم هم دربارهاش نوشتهام و در همان انتشارات منتشر شده است! مقالهها اغلب در کلیّات مشترکند و تفاوت در برخی جزئیاتِ کماهمیّت و لحن و نوع نگارش است.
این پرسشگریِ کوتاه از دکتر مصطفی ملکیان میتواند تلنگر خوبی برای ما باشد:
احساس نیاز ما به عمیق شدن در مهارت، ممکن است یک باتلاق برایمان بسازد: مدام بخوانیم و مدام فروتر برویم و هرگز هم اعتمادبهنفس یا جسارت و فرصتِ استفاده از آموختهها را پیدا نکنیم. اگر مدام چند غذای مشابه را پشتِ سر هم بخوریم چه چیزی جز تهوع و درد نصیبمان میشود. تهوع یا خفگی اطلاعات هم همینطور است. آنقدر مغزمان را پر میکنیم که فراموشمان میشود «عمل» و «به کار بستن» و «کشف کردن» هم ضروریست.
کشف و تلاش
ما باید با خودمان روراست باشیم و جوابِ این سؤال را پیدا کنیم: «من مثل بقیۀ حضّارِ سالن ناخودآگاه از جایم بلند میشوم و کف میزنم یا ارادهمند و خودآگاهم؟»
در گذشته اصطلاحی در روزنامهنگاری رایج بود با عنوان «دروازهبانی خبر». معنیاش این بود که تعیین کنیم چه خبری مناسب نشر است و چه خبری مناسب نیست. کدام را انتخاب کنیم و کدام را کنار بگذاریم. این همان فنّیست که هر انسانی برای نجات از خفگی اطلاعات به آن نیاز دارد.
در قدم بعدی، ما میبایست روی برخی قدرتهای ذاتی مغزمان حساب کنیم:
- تحلیل ذهنی
- جستجوگری و کشف
- هرس اطلاعات و انتخابگری
اگر به ذهنمان اجازۀ تحلیل بدهیم، طبیعتاً دچار سردرگمی و تذبذب نخواهیم شد.
اگر برای جستجوگری و کشف ارزش قائل شویم، از بندگیِ اطلاعات و خفگی اطلاعات در امان خواهیم بود. خودآگاهانهتر تصمیم میگیریم و عمل میکنیم.
اگر اطلاعات را هرس و انتخاب کنیم، یاد میگیریم که بر اساس نیاز سراغ اطلاعات و دانش برویم، نه بر اساسِ آنچه نُقلِ دهان همگان و جریان غالب روز است. میرویم تا نیازمان را رفع کنیم نه اینکه چیزی که به آن نیاز نداریم را به خودمان آویزان کنیم.
شما چطور فکر میکنید؟
[…] خفگی زیر بار اطلاعات آموزشی کارایی ما را کم میکند. […]